معنی آبکشی نشده
حل جدول
آب نکشیده
آبکشی نشده، تطهیر شرعی نشده
آب نکشیده
ظرف آبکشی
دلو
ارائه نشده
پدیدار نشده، عرضه نشده
سطل آبکشی
دلو؛ سطل مخصوص کشیدن آب از چاه
دلو
لغت نامه دهخدا
آبکشی. [ک َ / ک ِ] (حامص مرکب) شغل و عمل آبکش: دو ترکمان از خیل او بیامدند و مدتها بر آن قلعه آبکشی کردند. (راحهالصدور راوندی).
آبکشی کردن
آبکشی کردن. [ک َ / ک ِ ک َ دَ] (مص مرکب) سقائی. کشیدن آب از چاه و مانند آن. || شستن و تطهیر شرعی تن در حمّام. تطهیر جامه پس از شستن با صابون.
فرهنگ فارسی هوشیار
شغل وعمل آبکش (مصدر) کشیدن آب از چاه و مانند آن سقایی آبکشی، شستن تن در حمام تطهیر، تطهیر جامه پس از شستن با صابون. آب کشیدن (مصدر) برآوردن آب از چاه و مانند آن با دلو، حمل آب از جایی بجایی، شستن جامه صابون زده با آب پاک تا اثر صابون محو شود، تطهیر شرعی نمازی کردن چیزی متنجس، نفوذکردن آب در جراحت چرک پیدا کردن زخم بسبب آلوده شدن با آب ناپاک هو کشیدن. یا آب کشیدن غذایی. خورنده را تشنگی آوردن.
آبکشی کردن
سقائی، تطهیرلباس بعد از شستن باصابون، شستن تن وبدن در حمام. (مصدر) کشیدن آب از چاه و مانند آن سقایی آبکشی، شستن تن در حمام تطهیر، تطهیر جامه پس از شستن با صابون. آب کشیدن (مصدر) برآوردن آب از چاه و مانند آن با دلو، حمل آب از جایی بجایی، شستن جامه صابون زده با آب پاک تا اثر صابون محو شود، تطهیر شرعی نمازی کردن چیزی متنجس، نفوذکردن آب در جراحت چرک پیدا کردن زخم بسبب آلوده شدن با آب ناپاک هو کشیدن. یا آب کشیدن غذایی. خورنده را تشنگی آوردن.
نشده
جست و جوی گمشده
گویش مازندرانی
پلوی آبکش شده پلو
فارسی به عربی
معادل ابجد
692